فراموش مي كنم. ذهنم
خاليست. چيز هاي زيادي از يادم مي روند. ديكته ي كلماتي كه يزحمت ياد گرفته ام و
وقتي چيزي را درس مي دهم، ارتباط بين جمله
ها ناگهان معناي خود را از دست مي دهند. نمي دانم چند دقيقه گذشته است. نمي دانم
كي آمده ام و چرا اينجا روبروي كتابخانه ايستاده ام و حالا با لباس تيره اي در دست
مفابل قفسه ي لباس هاي بيرون
نه چاپ دوم نیست ولی خوشحال شدم که اینطور شده و به گوش کتابفروش آشنا اومده، شاید به خاطر حواشییی باشه که ایجاد شد، یا فروش خوب نمایشگاه ... امیدوارم بیدردسر به دستت برسه، رو وبلاگ همراجع به این مسئله توضیحاتی دادم.
پاسخحذفبله بله ديدم. اميدوارم اشكال چاپي زود حل بشه. من خيلي مشتاقم كه زود تر بدستم برسه.
حذف