۱۳۹۳ شهریور ۲۴, دوشنبه

قفل قفل شدم. مثل شلنگ آبی شدم که سرش بسته‌است اما شیر آب رو باز کردن. در آستانه انفجار. ترکیدگی و پاشیدگی به همه طرف. این مدت اینقدر به آب فکر کردم که حال و احوالم هم آبکی شده. شاید تو فصل جفت گیری باشم. شاید دیوونه شده باشم. یا افسرده یا زیادی خوشحال. به حسام تلفن زدم. جلسه بود. دیوونه شدم. هیجان زده و کم تمرکز. چقدر وقته که خود هیجان کشی و خود دیوونه کشی کردم. زود عاقل می شم. 
باید خواب ببینم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر