۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

خاطرات دور- قسمت هفتم


حسام زاييد. زايمان دوساعت تمام طول كشيد. بد جور گير كرده بود نه عقب مي رفت نه جلو. هر چه هم اصرار مي كردم كه بگذار كمك كنم، به خرجش نمي رفت.  خودش را آن تو حبس كرده بود و اجازه نمي داد در را باز كنم.  از اين همه شرمش متعجب بودم . اما كاري از دستم بر نمي آمد.

بعد از يك ساعت، دولا دولا بيرون آمد. با زحمت زياد، نشست روي كاناپه ي كنار شومينه.  اجازه داد حوله هاي گرم را روي دلش بگذارم وروغن زيتون برايش تجويز كنم تا به دهانه ي خروجي اش بمالد. وخيلي عجيب بود كه بدون لجبازي، تمام آب آلويش را سر كشيد.
از او خواستم ، آلوها را هم تا دانه ي آخر بخورد كه قبول كرد. نيم ساعتي همان جا  نشست
 - " داره مي ياد"
 ***

تالاپ
صداي افتادنش خيالم را راحت كرد
-شد؟
- بله بله!
حالا مي شود راحت نفس كشيد

حالش  خوب است. صورتش باز شده . كنار شومينه نشسته و با دقت چيزي را در لپ تاپش نگاه مي كند يا مي خواند. در كل بنظر افسرده نمي آيد0
در باره ي افسردگي بعد از زايمان شنيده ام كه بسيار رايج است. در اينترنت خواندم : "حداقل 60 تا 80 درصد مادران پس از زايمان دچار گرفتگي خلق " "Baby Blues مي شوند كه نوعي افسردگي خفيف است و چند روز تا يك هفته پس از زايمان ادامه مي يابد ولي بيش از 2 هفته طول نمي كشد. مادراني كه دچار اين ناراحتي مي شوند ممكن است زياد گريه كنند و مضطرب و تحريك شده به نظر برسند و يا حتي قادر به خوابيدن نباشند. اكثراً پس از كمي استراحت و هنگاميكه اطرافيان آنها را در نگهداري از نوزاد ياري دهند و يا حتي پس از يك گريۀ طولاني متعاقب استرس و هيجان زايمان، احساس بهتري خواهند داشت. اما گاهي اوقات اين حالت مي تواند تا يكسال ادامه پيدا كند." 0
مي گويد: " اون بدبختي كه زندانه، اگر دچار اين وضعيت بشه، چكار مي تونه بكنه."
تلفنش زنگ مي زند. جواب نمي دهد.
-چرا جواب نمي دي؟0
پژمانه ديگه! الان حوصله ندارم. درد دارم
مشكوك نگاهش مي كنم. نكند اين بچه هم از كس ديگري باشد. من ديگر پير شده ام. حوصله ي بزرگ كردن بچه ي ديگران را ندارم0
مي خواهم سووال هايي بپرسم كه نمي دانم در اين سن و سال ارزشش را دارد يا نه. هواكش توالت با صداي بلند مي چرخد. حسام براي خودش مي خندد و موشش را تكان مي دهد0

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر