حسام دارد
یک فیلم جنایی از شبکه ام.بی. سی اکشن نگاه می کند. وفتی از او می پرسم:" رمبو ئه؟ خیلی سریع اسم دو هنرپیشه را می گوید. اسم ها لیز می خورند و گم
می شوند. نتیجه ی پرسیدن دوباره ام هم مثل قبل می شود. به جای اینکه درمقابل جواب سریع و نامفهوم حسام ( با عمد شاید ناآگاهانه ای در ایجاد فاصله بین من و خودش در مقام بی اطلاع و پر اطلاع) حرص
بخورم، توی گوگل سرچ می کنم هنرپیشه ی
رمبو و گوگل با مهربانی جواب می دهد:"سیلوستر استالون" .
خوب من اصلا این سوال را برای این نپرسیدم که
بفهمم اسم هنرپیشه ی رمبو چیست، در واقع می خواستم بفهمم این فیلمی که حسام دارد
با علاقه نگاه می کند، از مجموعه ی رمبو
است یا سیلور استالون که حالا اسمش را بلدم، فقط در آن بازی می کند
تا بنویسم:" حسام دارد یک فیلم جنایی از
شبکه ام.بی. سی اکشن نگاه می کند که سیلور استالون هنرپیشه ی رمبو در آن بازی می
کند و برای من خیلی جالب است که چطور وفتی بی.بی.سی برنامه ای درباره ی خشونت علیه
زنان نشان می داد، هد فون توی گوشش کرد تا با لپ تاپش " سات پارک"
ببیند. وقتی هم بالاخره هدفون را از گوشش در آورد شروع کرد به مسخره کردن مجری زن
و مهمان برنامه. اصلا حاضر نشد به صحبت های آن زن در باره ی خشونت خانگی گوش کند. صدایش
را بلند کرد و چیزهایی گفت که همه ی گوش را پر می کرد.
حسام از آن مردهایی نیست که کنترل کند، محدود
کند، حسود و شکاک باشد یا اجازه ندهد زنش کار کند. حسام از آن مردها نیست چون هم خودش تحصیل کرده
است، هم پدر و مادرش نحصیل کرده و کارمند.
باید بگویم
که مردهای تحصیل کرده، عموما شبیه حسام هستند و زبان خشونتشان با مرد های کم سواد
متفاوت است. مردهای طبقه ی متوسط تحصیل
کرده نمی گویند:" زن چرا شام نپختی؟" وقتی شام نپخنه باشی می روند توی
آشپرخانه و بهترین غذا را می پزند. خانه را مرتب می کند، لباس شویی را روشن می کند
و حتی همسرشان را تشویق به کار بیرون از خانه و فعالیت های اجتماعی می کنند. آنها اگر
اهل خشونت باشند، به تفکر زنان حمله می کند و نرم نرم کاری می کنند تا یک روز برسد
که زن یادش برود روزی آدم متفکر و دارای نظری بوده است. گفتگو با این مردها معمولا یا بعد از مدتی قطع می شود یا یک طرفه. آن ها گوینده اند و
پارتنرشان شنونده. مرد های طبقه ی ما اگر
اهل خشونت باشند، پارتنرشان را با گفتن جمله های به ظاهر ساده که شاید فقط او متوجه ش شود، تحقیر می کنند و
روز بعد به سادگی و از صمیم قلب عذر خواهی می کنند.
حسام هم از آن هایی است که اگر احساس کند دارد
در گفتگو شکست می خورد، وحشت زده می شود و
دنبال راه تلافی می گردد حتی ممکن است صدایش را بی جهت بلند کند یا بگوید وقتی نمی
فهمی چی می گم حرف زدن با تو فایده نداره!. اما بعد ازناراحت کردنم اینقدر معذرت
خواهی می کند تا ناچار شوم با او آشتی کنم. بعضی اوقات هم اگر سووالی از نظر او نابجا بپرسم یا جواب بی اطلاعی
بدهم چنان رفتاری می کند که آرزو می کنم
کاش هیچوقت چیزی از او نپرسیده بودم. در مقابل سووالهایش بیشتر اوفات هول می شوم. چون مثل معلم ها و با
نگاه از بالا می پرسد( درحالیکه که می دانم آگاهی او به این موضوع در حد همین وبلاگی است که ده دقیقه پیش خوانده ).
من انگار مورد خشونت روانی هستم. نمی دانم. شاید شما هم باشید یا ناآگاهانه در حق نزدیکترین آدم زندگیتان
خشونت روانی می کنید. اگر از دسته ی دوم هستید، مثل حسام وحشتزده نشوید و چشم و گوشتان را به عمد نبندید.
پ.ن
اسپاگتی با
سس بادمجانِ حسام پز داریم. تند و خوشمزه. امیدوارم یک روز بتواند آشپزخانه ی رویایی
اش را راه بیاندازد.
از آن مردا نیست چون تحصیل کرده است؟ مخالفم
پاسخحذفمنظورم از تحصیل کرده، دانشگاه رفته نیست، منظورم تربیت شده س شاید. چرا مخالفی؟
پاسخحذفنمی دانم همه چیز را می شود به خشونت نسبت داد یا نه. مثلا اگر شما یک پیراهن برای حسام بخری و او خوشش نیاید آیا شما را مورد خشونت احساسی قرار داده؟
پاسخحذفالبته من نفس مطلب شما را کاملا می فهمم اما یعضی وقت ها به این فکر می کنم که ما یواش یواش داریم با استفاده ی بی رویه از کلمه ی "خشونت" حساسیت نسبت به آن را از بین می بریم.
اگر برای حسام یه پیرهن بخرم و خوشش نیاد و نپوشه نه ولی اگر با عصبانیت خوش نیومدنش رو اعلام کنه. مثلا بگه این چه آشغالیه!یا نگاه و سلیقه م رو(چیزی که از من آتوسا ساخته) رو تحقیر کنه، چرا.
حذفبنظر من اگر از کلمه ی خشونت استفاده ی زیاد می شه بعنی حساسیت بهش زیاد شده:) بدم نیست
نمیدونم نمیخوام بدبینت نسبت به زندگیت و من هم درست همسرتون رو نمیشناسم و نمیتونم نظری بدم ولی این چیزیایی که گفتی خیلی دردناکه.
پاسخحذف:) دردناک؟ نمی دونم :))
حذفکنم رو جا انداختم
پاسخحذفاگه میشه کد دادن رو بردار برای نظر دادن بردار.
انجام شد:)
حذف