۱۳۹۲ تیر ۴, سه‌شنبه

داستان‌های خصوصی/ قضاوت های خانگی

امروز آقا جهانگیر می‌آید. او مورد اعتماد مادر حسام است. مادر حسام گونه های برجسته‌ حسام را دارد.

 صبح صدای شلپ شلپ حسام را از حمام می‌شنیدم. گوشم را کمی تیز کردم. بعد حوصله‌م سر رفت و سرم را زیر لحاف فرو بردم.
 ناتوانی. ناتوانیِ معلوم نیست از کجا آمده و خودش را پهن کرده روی تمام این خانه و پشتِ سرم ها می کند. های سرد. پشه تا نزدیک چشمم پیش می‌اید. صدای شلپ شلپ زیاد تر می‌شود. حسام بیرون می آید. عادی. تمام سعیم را می کنم عصبانی نباشم. می‌خواهم بتوانم به او حق بدهم.
 صدای خوشی بدون خودم را شنیدم به خودم گفتم منطقی باش. طبیعی‌است.
می گوید: قهوه‌ی فندقیش بهتر از اربیکاشه
می گوید: می‌دونی چند وقته هیچ اتفاقی بینمون نیوفتاده؟
حوله‌ی قرمزش  به او می‌آید.

ش. روی تردمیل می‌دود و برایم حرف می‌زند. سرم را به سمتش گرفته‌ام. درک داستان های خصوصی سخت است. حتی اگر خودت تجربه‌شان کرده باشی، شنیدنشان از دهان یکنفر دیگر به‌مراتب سخت‌تر است. می‌دانی، چه تأیید کنی، چه تکفیر، این راهی‌است که طی می‌شود. با همان پایان یکسان. سطحی از نارضایتی در موقعیت جدید، که با تَوهُم  ایجاد یک موقعیت مطلوب‌تر به استقبالش رفته‌ای... اما چاره‌ای نیست. باید تجربه شود. اگر نه گره اش تمام عمر دور گردنت فشار می آورد.

یک هفته گذشته
روحانی در کمال ناباوری انتخاب شده. همه توی خیابان‌ها ریختیم و جشن به‌راه انداختیم حتی بیشتر آنها که رأی ندادند و خندیدند. یا اخم کردند. یا ناسزا گفتند.
همه با هم توی خیابان بودیم. همه دیوانه.
خاتمی گفته: «مطالبات نابجا نداشته باشید». اما نگفته مطالبات نابجا شامل چه مطالباتی می‌شود. تقاضای پایان حصر یا تقاضای حجاب اختیاری؟.
پس؟؟ دلخور شدم جدا. حالا اگر می گذاشت مطالبات گفته شود، بعد بجا و نا بجا می‌کرد. مگر چه می‌شد؟ هنوز که کسی چیزی نگفته.
اما در کل:
 آدمهای زیادی جبهه تندی  در پیش گرفتند و با چشم بسته و دهان باز همه چیز اگر نه خیلی چیز‌ها را چنان به چالش کشیدند و می کشند که انگار یک ماشین دودوتا ۴ تای درست و بدون روح هستند. افراطی‌هایشان آنقدر تلخ و تنها به نظر می‌رسند که دلت می‌خواهد بغلشان کنی و بگویی: «چرا کمی آرام نمی‌گیری».
 آدمهایی هم طور عجیبی گردنشان را خم کرده‌اند و تسلیمند. آدم را یاد ذوب شدگان در ولایت می‌اندازند. همش می گویند هیس هیس اتحادمان را خدشه‌دار نکنید. من گیجم. فکر می کنم هر دو درست می‌گویند. فکر می کنم هر دو غلط می‌گویند. فکر می کنم شاید من به اندازه آنها نمی توانم دقیق و نزدیک شوم.

لیست وزرای احتمالی روحانی را در بی‌بی‌سی منتشر کرده‌اند. ترسناک است. مطهری برای وزارت ارشاد؟ می‌شود باور کرد؟